اتوبوس می‌رفت پایین و آدم‌ها، مغازه‌ها، هیاهوها، رنگ‌ها، نورها می‌رفتند بالا. تاریکی آمد و جای همه را گرفت. احساس کردم سوار سفینه‌ای شده‌ام با کف بلورین که هنگام بالا رفتن، کوچک شدن و گم شدن زمین و زمان را به خوبی نمایش می‌دهد. همه چیز رنگ می‌بازد، دور می‌شود و در میان تاریکی گم می‌شود. وقتی همه جا تاریک شد، بر خلاف انتظارت می‌بینی که می‌بینی. یعنی تازه داری می‌بینی. تازه داشتم می‌دیدم انگار. یک سبکی خیلی راحتی سراغم آمد، بعد از میلیون سال زندگی.
تاریکی چه نعمت لازمیست و بستن چشم چه نعمت بزرگی. و چه خوب که هر وقت بخواهم می‌توانم تاریکی به خودم هدیه بدهم.

دخترم، تو از حسابم پول برداشتی؟

اگر کودک ندارید، بگردید چند دوست در میان کودکان پیدا کنید

حمایت از تولید داخلی خوارج

تاریکی ,می‌بینی ,گم ,شدن ,می‌شود ,تازه ,چه نعمت ,انگار یک ,یک سبکی ,می‌دیدم انگار ,تازه داشتم

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران