هر چه تلاش کردم نشد که خداحافظی کنم و بگم دیگه نمیام. نه به بچه‌ها گفتم، نه پرسنل. فقط مدیر و سرپرستار خبر دارن. نهمین و آخرین شیفتم تو مرکز توانبخشی بود. با بچه‌ها مشکل اساسی نداشتم، ولی با کادرش تقریبا چرا.
دیشب تو مرکز افطار_پارتی بود! اول افطار، بعد هم ارکستر و رقص و فلان!
یکی از بچه‌ها دستش خورد کاسه‌ی سوپ چپه شد رو گوشی من که به عنوان چراغ گذاشته بودم رو میز (چون تو حیاط بودیم). حالا انگار سرما خورده، صداش درنمیاد. گمیشان هم که رسیدیم، هم از ماشین پیاده شدیم، ب بسم‌الله خانم دکتر غیرعمد زد زیر دستم، گوشیم تو گل غرق شد. بعد خودش شیرجه زد رفت درش آورد. اونجام سرما خورده بود که خوب شد، ولی این بار گمون نکنم. چند بار دیگه هم تا حالا آب یا چیزای دیگه ریخته روش یا خودش رفته توشون. گوشی قبلیمم یه بار یه سفر به اعماق فاضلاب مرکز بهداشت داشت، چند تا نیمچه سفر هم جاهای مختلف رفته بود تنی به آب زده بود. متاسفانه وی عادت داشت گوشی‌هایش را به حد لوازم بازیافتی برساند.

دخترم، تو از حسابم پول برداشتی؟

اگر کودک ندارید، بگردید چند دوست در میان کودکان پیدا کنید

حمایت از تولید داخلی خوارج

هم ,تو ,مرکز ,بار ,بچه‌ها ,حالا ,تو مرکز ,بار گمون ,گمون نکنم ,نکنم چند ,چند بار

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران