وقتی همه مریض میشن و من نمیشم اوضاع به نظرم طبیعیه. ولی وقتی همه مریض میشن و منم میشم از خودم ناامید میشم. آخه مگه هر کار بدی بقیه کردن منم باید بکنم؟ آدمم اینقد ضعیف؟
الان همه سرما خوردیم، کل شهر جمیعا! مال من محدود به گلودرده. دیشب شربت آبلیموعسل خوردم و آبنمک غرغره کردم، یه اپسیلون بهتر شد. امروز رفتم درمانگاه و تمام مدت حرف زدم. بعضیهام واقعا از آدم انرژی میگیرن، به یک بار و دو بار و سه بار توضیح متوجه نمیشن. یکی که امروز منو به استیصال رسوند. کارش هم که تموم شد باز اومد جلوی میز من ایستاد و میخندید. میگم چی شده؟ میگه هیچی. میگم کارت تموم شد؟ میگه آره. میگم خب به سلامت، میگه ممنون خداحافظ. :| وقت نکردم برم یه چایی داغ برای گلوی مجروحم بریزم. آخر شیفت هم برام شربت شیرین سرد آوردن که چون صبحانه نخورده بودم و قندم افتاده بود و سرگیجه گرفته بودم، برداشتم و خوردم. حالا صدام درنمیاد.
اومدم خونه مامان میگه بهتری؟ میگم نه. میگه پاشو بریم دکتر. انقدر این حرف غیرمنتظره و عجیب بود برام که از تعجبِ خودمم تعجب کردم! اساسا کسی به فکرش خطور نمیکنه منو ببره دکتر، اونم برای گلودرد :))) گفتم بابا من از پیش دکتر اومدم تازه، برم باز چیکار کنم؟ انگار صرفا ملاقات دکتر دردها را دوا مینماید!
میگم این گلودرد هم توفیق اجباریه ها! هی میخوام حرف بزنم، هی یادم میاد حرف زدن مساوی با درده، بیخیال میشم :)
دخترم، تو از حسابم پول برداشتی؟
میگم ,میگه ,حرف ,بار ,هم ,میشم ,وقتی همه ,بار و ,میشن و ,همه مریض ,مریض میشن
درباره این سایت